گل های امیرالمومنین
آیت الله زنجانی از دوران طلبگی خود در مدرسه فیضیه، خوابی را نقل می فرماید: « من در حجره ی خود در طبقه ی بالای فیضیه خوابیده بودم. در عالم رویا شنیدم که می گویند حضرت امام امیرالمومنین (ع) به حیاط فیضیه تشریف آورده اند. با سرعت به طبقه ی پایین رفتم و دیدم امام کنار باغچه نشسته است. من بالای سر ایشان ایستاده و نگاه می کردم. امام در حالی که گل ها و گیاهان را با دست مبارک نوازش می دادند به من نگاه کرده و فرمودند: می دانی چه می کنم؟ من گفتم شما دانا هستید. فرمود: این ها طلبه ها هستند. آن ها را کاشته ام. بعد با دست خویش به انبوهی از گل ها اشاره کردند و گفتند: ببین! این ها چه قدر خوب و با نشاطند و سپس دسته ای دیگر را نشان داده و فرمودند: این ها را هم ببین که زرد و پژمرده اند و من از خواب بیدار شدم. » (الکلام یجر الکلام، با اندکی تغییر)
آری! طلبه ها با عنایت همان بزرگواران برای سربازی می آیند، اما عده ای خود را حفظ نموده و راه صحیح را در پیش می گیرند و عده ای نیز قدر خود را نشناخته و بی ثمر می مانند. ما باید با عنایت همان بزرگواران راه را طی کرده و از خداوند و آن ارواح پاک و ناظر مدد بجوییم.